سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگین سر سبز

به نام الله

 

کوله ام پر از قطره های باران...

 

بار سفر بستم...

 

سایه های خیال روی جاده ی انتظار نقش می بست...

 

ایستاد!

 

سوار حرفهای طولانی اش شدم...

 

و دل سپردم به قابی کوچک که آسمانی بزرگ و آبی در آن جا شده بود...

 

هوا دلش گرفته بود ...

 

کوله ام را باز کردم... باران بارید...

 

قاب کوچک پر از قطره شد... دیگر آسمان پیدا نبود...

 

رسیده بودیم ....

 

و ریل... رد پای قطــار بود...

 

سفرنامه ی یــــــــــــزد

 

یزد

 

از شهر و دیار سرسبزمون راهی کویر شدیم...

 

سرسبز

 

اولین سوغاتی که همراه بردیم ... بارون بود...

 

بارون

 

قطار رفت و رفت و رفت تا رسید به کویر...

 

کویر

 

خیلی هیجان انگیز بود وقتی از تو قاب کوچیکه پنجره همه چیز رنگ خاک می گرفت...

 

کویر

 

آره اینجا یزده! با یه عالمه بنای قدیمی و خونه ها و بادگیرهای کاهگلی!

 

بادگیر

 

 بافت قدیمی یزد...

 

یزد

 

همه چیز متفاوت بود... از رسم و رسوم گرفته تا لهجه...

 

عزاداری یزد

 

خونه ی امام حسینی... سماورهای بزرگ... چای تو استکان ِ کمر باریک و اون همه عزادار...

 

چای

 

و نخلی که فقط تو تلویزیون دیده بودم...

 

نخل

 

اذان شد... مسجد جامع بی نظیر بود...

 

مسجد جامع یزد

 

و باغهای سرسبزی  که در دل کویر چشم رو خیره میکردند...

 

گل کاغذی

 

نارنج...

 

نارنج

 

از هر چی بگذریم از خوراکی های خوشمزه و سلیقه ی یزدی ها نمیشه گذشت...

 

سالاد

 

برامون انار گُل کردن...

 

انار

 

و شله زردی که اسمش حلوا بود! :دی

 

حلوا

 

این یکی رو هیچ جا جز یزد نمیشه پیدا کرد... "ماقوت" اگه درست یادم مونده باشه : )

 

ماقوت

 

آش شولی در جوار بلای آسمونی... : )

 

شولی

 

و شیرین ترین قسمت سفر وقتی بود که یکی دیگه از اهالی پارسی بلاگ رو از نزدیک دیدم ...

قرارمون همین جا بود "خان دو حد"

 

خان دو حد

 

از اونجایی که من به قول یزدیا گفتنی "دل سنگین" هستم دیر رسیدم سر قرار اما دیدارمون خیلی گرم و خش بود : )

 

پ.ن1:سفر به یزد یکی از تجربه های شیرین ِ این سالهای زندگیم بود...

از خیلی از جاهای تاریخی و دیدنی یزد عکس گرفتم ولی واقعا نمیشد همه رو تو یه پست گذاشت

برای من باغ دولت آباد از همه چشم نواز تر بود...

پ.ن2:میدونم که تنها گفتن و تشکر کردن کافی نیست ولی از همین جا از بلای آسمونی و مادر محترمش بابت مهمون نوازی و مهربونیشون حسابی تشکر میکنم ...امید که روزی مهمون ما باشن تا جبران کنیم...


خط خطی شده در پنج شنبه 92/9/21ساعت 4:13 عصر دل نوشته مهسا خانوم *قطره بارون* ( ) |


Design By : Pichak